آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

برگزاری شوی لباس

بالاخره تاریخ شوی لباس مشخص شد اینم پوستری که براش طراحی شده: جنسای موجود شامل انواع سرهمی نخی، سرهمی مخمل، بادی زیردکمه دار، سارافون، شومیز، شلوار، پیراهن، شلوار جین، تاپ و شلوارک، کاپشن، پالتو، مایو دخترانه، زیر سارافونی، جوراب، کفش، پاپوش، صندل، پتوی نوزادی، ست نوزادی، گیفت سیسمونی،‌بافت، تیشرت، شلوار پیش بندی و ... می باشد         احتمالا برای برگزاری این شو یکم درگیر باشم عسلم اما سعی می کنم مطالب وبلاگت دیر نشده الان عکسای تولد میعاد جوون هست که باید بذارم وبلاگت سعی می کنم وسط کارام یه وقتی پیدا کنم عشششششق مامان   -----------------------------------------------------------...
28 فروردين 1393

سفرنامه دبی 1 - نوروز 93

خوب بالاخرا نوبتی هم باشه نوبت خاطرات سفره به دلیل اینکه بیشتر خاطرات به روایت تصویره تعداد عکسا زیاده و تو چند تا پست میذارم سعی می کنم تو دو تا جا بشه خوب اول اینکه این سفر رو به همراه مامان جوون اینا و خاله سمیرا اینا رفتیم وااااای که چی بگم که توی کل سفر همش آویزونه شکیبا و شمیم و مامان جوون اینا بودی و بیچاره ها رو خیلی خسته کردی حتی موقعی تو کالسکه بودی می گفتی شمیم/شتیبا لام ببله وقتی رسیدیم تهران و ازشون جدا شدیم بیشتر راهو گریه کردی و شتیبا شتیبا می کردی شب هم چندین بار بیدار شدی و گریه می کردی و می گفتی شمیم، مامان جوون پروازمون ساعت 5:10 صبح بود واسه همین ساعت 2 اینا بود که از خونه راه افتادیم تو از ذ...
20 فروردين 1393
11267 2 31 ادامه مطلب

سفرنامه دبی 2 - نوروز 93

خوب بی مقدمه میریم ادامه خاطرات سفر روزی که آماده شدی بریم سیتی سنتر: اونی که دستته کرمه ضدآفتابته یا به قول خودت کُماد (پماد) الهههههههههی من فداااایه اون خنده هات: این عینکو اونجا برات خریدیم و حالا جلوتر سرنوشتشو میگم : فودکورت سیتی سنتر: تو کل مسافرت به جز تخم مرغ وسط روز و شام و ناهار سیب زمینی سرخ کرده و نوشابه لب به هیچچچچچچی نزدی من عااااشق غذای چینی شده بودم به خصوص PANDA CHINES عاااالی بود غذاش و البته تبوله ممممم دهنم آب افتاد یه روز عصر توی سوئیت: اینجام یه شام سه نفره تو پیتزا هات که بسیار هم چسبید بقیه رفتن مکدونالد اما ما ...
20 فروردين 1393

سالنامه آوایی 1393

سلام عششششششق مامان بالاخره از مسافرت برگشتیم و کلللللللللی دلمون برای دوستامون تنگ شده بود دوستای حقیقی و مجازی باورم نمیشه همش یک هفته ازشون دور بودم کلی خاطرات و عکسای خوشگل از سفرمون آوردیم که امروز فرصت نشد بیارم عکسا رو چون مموریه دوربینو هنوز خالی نکردم و اینکه تا پام به ایران رسید همون شب اول مریض شدم و دیروز تو خونه همش خواب بودم تو هم یکی دو روزه که آبریزش بینی داری امروز هم مهد نرفتی چون شبش خیلی دیر خوابیدی و موندی پیش بابا شهاب خوابت بهم خورده و باید تنظیم بشه دوباره کلللللللللی هم جنسای خوشگل موشگل برای فروشگاه آوردم که چون خیلی زیاده شاید چند روز شوی لباس کودک برگزار کنم هنوز در موردش تصمیم نگرفتم خوب ح...
16 فروردين 1393

نوروز 93

سلام آوای زیبای زندگیه ما  دختر قشنگم عیدت مبااااااااارک امیدوارم سالهای سال عید رو به خوشی و در کنار همه کسایی که دوسشون داری جشن بگیری چقدر این چند روز خوب بود که کنار تو بودیم و از لحظه لحظه با تو بودن لذت بردیم چقدر شیرین بود شیطنت های تو رو دیدن و ثانیه به ثانیه اشو درک کردن خوب از خاطرات هفته اول عید بگم برات روز عید و تحویل سال ما مامان جوون اینا و خاله سمیرا اینا و مامانی رو دعوت کرده بودیم خونه و از روز قبلش حسابی مشغول بودیم تو هم کللللی کمک کردی به خصوص در چیدت سفره هفت سین یا به قول خودت سفره هسین ما هی جمع می کردیم و تو هی میریختی اینم کمک شما بود ولی خداییش تو گردگیری کمکم کردی عااااشق ا...
5 فروردين 1393

تولد خاله شمیم

سلام دخترک خووووشگل و دوست داشتنی خودم این روزا خیلی کارام زیاده شبا من و بابایی جنازه ایم میرسیم خونه آخر سالی کارای بانک هم زیاده و خیلی خسته ام می کنه خیلی از روزا من باید شیفت وایسم سرکار و مامان جوون و باباجوون میان مهد دنبالت و میبرنت خونه اشون اما وقتی میام خونه و تو رو میبینم با یه لبخندت با دیدن اون دندونای کوچولوت هممممه خستگی از تنم در میره و یه دنیییییا شادی بهم هدیه میدی روز اولی که مامان جوون اومده بود دنبالت انگار بهت برخورده بود من نیومده بودم شب تو تخت می گفتی بابا ناز مامان اَت بهت گفتم چرا مامان؟؟؟ اولش نفهمیدم چرا اینو گفتی اما بعد که داشتم باهات حرف میزدم بهت گفت امروز مامان جوون اومد مهد دنبالت سریع گ...
26 اسفند 1392
1